ننه بهم دوا نده ، گریه نکن درد چشات
من مریض نیستم بخدا ، این دردا از دلم میاد
دلم داره تند میزنه ، بچت عاشق شده ننه
اونی که ریز میبیندت ، شیفتش شدم کشته منو
ما این پایینا میشینیم ، اونا بچه ی بالا شهرن
بهم میگه تو بی پولی ، مگه بی پولا دل ندارن؟
بابای عاشقی بسوزه ، اینجور سوزوند جگرم
عاشقی با جیب خالی ، ببین چی آورد به سرم
اون بالا یکی نمیتونه دارایی هاشو بشمره
این پایینا یکی غصه ی شام بچشو داره
یه بابا پول دار اومده ، هی براش کادو میخره
دیگه داره با پول باباش ، دل عشقمو میبره
نه تو قیافه نه مرام ، نمیرسه به گرد پام
فقط چون باباش پولداره ، اومده شاخ شده برام
ننم میگه که خوشبختی ، برای پولداراست همیشه
اینم مثل بقیه ی چیزا ، مال بالایی ها میشه
امشب میخوام پیش خدا ، در این دلو باز کنم
انسانیت رفته کما ، میخوام براش دعا کنم
عجب
ممنون که خبرم کردی.
متنش خوب بود ولی اصلا نه وزن داشت نه قافیه ولی در کل بد نبود.
سلام خوبی؟
واقعا توپه
عاشق؟؟
عجب
ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
می گویند عشق آنست که به او نرسی
و من می دانم چرا …!
زیرا در روزگار من،
کسی نیست که زنانه عاشق شود
و مردانه بایستد…
براوو
گاهی حجم دلتنگی هایم
آنقدرزیادمیشود
که دنیاباتمام وسعتش برایم تنگ میشود
دلتنگ کسی که گردش روزگارش
به من که رسیدازحرکت ایستاد
دلتنگ کسی که دلتنگی هایم راندید
دلتنگ خودم
خودی که مدت هاست گم کرده ام....
تومرایادکنی یانکنی
باورت گربشودگرنشود
حرفی نیست.....اما.....
نفسم میگیرددرهوایی که نفس های تو نیست....
حسنی عاشق شده
حسنی نگو جوون بگو
علاف و چش چرون بگو
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ، واه واه واه
نه سیما جون ،نه رعنا جون
نه نازی و پریسا جون
هیچ کس باهاش رفیق نبود
تنها توی کافی شاپ
نگاه می کرد به بشقاب !
باباش می گفت : حسنی می ری به سر بازی ؟
نه نمی رم نه نمی رم
به دخترا دل می بازی ؟!
نه نمی دم نه نمی دم
گل پری جون با زانتیا
ویبره می رفت تو کوچه ها
گلیه چرا ویبره میری ؟
دارم میرم به سلمونی
که شب برم به مهمونی
باﻭﺭﺕ ﺑﺸﻪ ﯾﺎ ﻧﻪ!!!
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﯿﺮﺳﻪ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍم ﺗﻨﮓ ﻤﯿﺸﻪ، ﺑﺮﺍﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻧﻢ، ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﻢ، ﺍﺫﯾﺖ ﮐﺮﺩﻧﻢ، ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﯿﻢ، ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﻟﺤﻈﺎﺗﻰ ﮐﻪ ﺩﺭﮐﻨﺎﺭﻡ ﺩﺍﺷﺘﯽ، ﺭﻭﺯﯼ ﻣﯿﺮﺳﻪ ﮐﻪ ﺩﺭﺣﺴﺮﺕ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻮد
باشد
پسری با پدرش در رختخواب
درد ودل می کرد با چشمی پر آب
گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست
زندگی از بهر من مطلوب نیست
گو چه خاکی را بریزم توی سر
روی دستت باد کردم ای پدر
سن من از 26 افزون شده
دل میان سینه غرق خون شده
هیچکس لیلای این مجنون نشد
همسری از بهر من مفتون نشد
غم میان سینه شد انباشته
بوی ترشی خانه را برداشته
پدرش چون حرف هایش را شنفت
خنده بر لب آمدش آهسته گفت
پسرم بخت تو هم وا می شود
غنچه ی عشقت شکوفا می شود
غصه ها را از وجودت دور کن
این همه دختر یکی را تور کن
گفت آن دم :پدر محبوب من
ای رفیق مهربان و خوب من
گفته ام با دوستانم بارها
من بدم می آید از این کارها
در خیابان یا میان کوچه ها
سر به زیر و چشم پاکم هر کجا
کی نگاهی می کنم بر دختران
مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟
غیر از آن روزی که گشتم همسفر
با شهین و مهرخ و ایضاً سحر
با سه تا شان رفته بودیم سینما
بگذریم از ما بقیه ماجرا
یک سری ، بر گل پری عاشق شدم
او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم
یک دو ماهی یار من بود و پرید
قلب من از عشق او خیری ندید
آزیتای حاج قلی اصغر شله
یک زمانی عاشقش گشتم بله
بعد اوهم یار من آن یاس بود
دختری زیبا و پر احساس بود
بعد از این احساسی پر ادعا
شد رفیق من کمی هم المیرا
بعد او هم عاشق مینا شدم
بعد مینا عاشق تینا شدم
بعد تینا عاشق سارا شدم
بعد سارا عاشق لعیا شدم
پدرش آمد میان حرف او
گفت ساکت شو دیگر فتنه جو
گرچه من هم در زمان بی زنی
روز و شب بودم به فکر یک زنی
لیک جز آنکه بداری مادری
دل نمی دادم به هر جور دختری
خاک عالم بر سرت، خیلی بدی
واقعا ً که پوز بابا را زدی
ahsant